نویسنده: محمدتقی فعالی




 
در ابتدا لازم به ذکر است که دو نفر به این نام وجود دارند که به تفکیک به آن دو نفر اشاره می شود.
الف) یکی به نام سای بابا شیردی که در 28 سپتامبر 1835 در حیدرآباد هند در خانواده ی برهمن به دنیا آمد و در 15 اکتبر 1918 از دنیا رفت. او یک معلم روحانی بود که با زبانی ساده جوهر پیام مذاهب را برای مردم بیان می کرد. گفته اند او از زندگیِ گذشته و حال و آینده ی انسان ها با خبر بود، زبان برخی حیوانات را می دانست و با تمام وجود به حل مشکلات و مصائب نیازمندان می پرداخت.
گفته اند سای بابا شیردی حتی قدرت آن را داشت که بیماران را شفا دهد. (1)

تحلیل و بررسی

او تعالیمش را از اسلام می گرفت و ضمن این که به تناسخ و قانون کرمه وفادار بود، به اسلام هم احترام می گذاشت اما او چندان هوادار و پیرو در هند ندارد.
ب) فرد دوم سوامی ساتیا سای بابا است. او نماد یکی از فرقه های فعال در داخل ایران بوده و از عرفان های هندی به ویژه عرفان بودا به شدت متأثر است. ساتیا سای بابا در نوامبر 1926 در روستای کوچکی در جنوب هند به دنیا آمد.
گفته اند که خانواده اش با ایمان و خداشناس بوده اند.
سای بابا به دو دلیل برای پیروانش محبوب و جذاب است؛ یکی سادگی تعالیم و دیگری معجزاتش! برای او معجزات مختلف و فراوانی ذکر کرده اند! که آن قدر گسترده است که شامل چند بخش می شود. بخش مهمی از معجزات مربوط به لحظه ی تولد و دوران کودکی اوست. از جمله این که در زمان تولد ساتیا تمام وسائل موسیقی به خودی خود شروع به نواختن موسیقیِ دل نشین کردند، یا به هنگام تولد در زیر گهواره اش یک مارکبری پیدا کردند که در آیین هندی به معنای ظهور فرد روحانی است، می گویند از کودکی قادربود از پاکت خالی، نوشت افزار مدرسه بیرون آورد و میان بچه های بی بضاعت تقسیم کند. همچنین قصه ی تنبیه او توسط معلمش معروف است. در سن چهارده سالگی تمام زندگی خود را رها کرد و به ارشاد مردم پرداخت. شش کتاب از او به زبان فارسی وجود دارد. او همانند اشو اهل سخنرانی های طولانی نبوده است.

تعالیم و اندیشه ها

یک) سای بابا همانند دیگر عارفان هندی به اصول اعتقادیِ هند معتقد و پایبند است. او تناسخ و قانون کرمه را کاملاً پذیرفته است. او به کرات از ویشنو نام می برد. سای بابا در باب بهگودگیتا می گوید:
بهاگاوادگیتا گنجینه ای از تعالیم معنوی با ارزش و ماندگار است. شاگردان باید با تعمق و توجه دائم آن را تمرین کنند. (2)
سای بابا همچنین از راماکریشنا چیزهای زیادی نقل می کند و او را به عنوان یک معلم روحانی بزرگ می پذیرد. همچنین به اصول یوگا معتقد و معترف است. لذا در یک جمله می توان گفت عرفان سای بابا کاملاً برگرفته از عرفان های هندی است و او به عقاید و آیین های هندی و بیش از همه به اصول عرفانیِ بودا پایبند و وابسته است.
دو) ذکر خدا: یکی از اصول خیلی مهم در اندیشه ی سای بابا ذکر خداست. او در این زمینه و در رابطه با عشق خدا مطالب فراوانی دارد. او می گوید:
با هر قدمی که بر می دارید به یاد آورید که به خدا نزدیک می شوید، و خدا نیز به سوی شما می آید. با هر گامی که به سوی او بر می دارید، او ده گام به سوی شما بر می دارد. هیچ توقف گاهی در این سفر وجود ندارد. این سفری پیوسته و مداوم است از میزان روز و شب، بر فراز دره و بیابان، از ورای اشک و لبخند، مرگ و تولد، از درون گور و از بطن مادر. هنگامی که راه پایان یافت و هدف حاصل شد؛ زیرا درمی یابد که تنها از خود به خود سفر کرده است، از راهی بس طولانی و در تنهایی و بی کسی، لیکن خداوند که راهنمای اوست در تمامی لحظات در او، پیرامون او با او و در کنار او بوده است! (3)
در جای دیگر می گوید:
موثرترین راه برای ایجاد عشق، ذکر نام خداوند است، به عبارتی مداومت بر تکرار کلمه ی اُم. کلمه ی اُم پایه و اساس خلقت و نیروی حیاتی هر موجودی است. درست مانند هوایی که درون نی دمیده می شود و صدای آهنگین تولید می کند. اُم ریشه ی اصوات همه جهان هاست. اهمیتش را دریابید و ذکر آن را تمرین کنید. (4)
همچنین می گوید:
عشق تنها در قلب های پاک رشد می کند. بنابراین قلب باید با ذکر مداوم نام خداوند آماده می شود و می توان آن را یوگا نامید. (5)
او حتی در پاره ای موارد دعاها و مناجات هایی را تعلیم می دهد (6) و نیز به مراحل چهارگانه عشق اشاره دارد (7) چنان که برنامه ها و ذکرهایی برای 365 روز سال دارد. (8) سای بابا برنامه هایی برای مراقبه و ذکر ارائه می دهد. (9)
سه) عالم درون: از دیگر اصول سای بابا توجه به عالم درون است. از میان نمونه های مختلف به بیان یک نمونه اکتفا می شود.
به خود ایمان داشته باشید! اگر در درون، بر ذهن خود چیره شوید، در بیرون می توانید حتی کوه ها را به حرکت در آورید. نیروهای خود را تحت کنترل در آورید و در راه های مفید به کار بندید. برای ایمان داشتن، حقیقت خود را دریابید. برای یافتن حقیقت خود، با ذکر همیشگی نام خدا، با خود برتر که بخشی از آن هستید، یکی شوید. (10)
چهار) موانع راه عشق: سای بابا موانع متعددی را بر سر راه عشق به خدا بیان می کند. (11) او در جایی اظهار می دارد که انسان باید بر شش خصم یعنی هوس، خشم، طمع، وابستگی، غرور و نفرت غلبه نماید. زیرا خشم انسان را تبدیل به جانوری پست و بی رحم می کند. اگر انسان از خشم و طمع دست نکشد به الوهیت نمی رسد. خشم بینش و آگاهی سالک را تباه می کند و مانع تصمیم گیری صحیح می گردد. یک یورش خشم سه ماه از سلامت انسان می کاهد. ابرهای نفرت و حسرت ارتباطات را تیره و تار می کند. خشم و غرور سخت ترین و مهلک ترین بیماری هاست. خشم و حرص و طمع و حسادت مانند شرابی سکرآور است که انسان را به انجام کارهای خلاف تحریک می کند و سرچشمه ی همه ی گناهان است. سای بابا همچنین در موردی دیگر از هواهای شش گانه سخن به میان می آورد. (12) یعنی خشم، شهوت، شک، تألم، تأثر، و بی ارادگی. انسان می تواند آنها را مطیع خود سازد. کسی که ادعا می کند سرسپرده ی خداست هرگز نباید مبتلا به خود پرستی شود و به این احساسات منفی پاسخ مثبت دهد. او توصیه می کند اگر به حقوق شما تجاوز شد یا شما را متهم کردند هرگز آشفته و خشمگین نشوید. بلکه با متانت خود را آماده کنید و آن را پذیرا شوید. اگر یکی از دوستانتان برای شما نامه ی سفارشی بفرستد و شما آن را امضا نکنید، نامه به خود او باز می گردد. این گونه باید عمل کرد. سای بابا در باب ثروت معتقد است که البته ثروت لازم است، اما ثروت بیش از حد مطلوب نیست. از سوی دیگر ثروت باید به صورت امانت نزد انسان باشد و باید برای انسان ها مورد استفاده قرار گیرد. او می گوید:
ثروتی که می اندوزید متعلق به شما نیست، بلکه ثروتی را که با دیگران تقسیم می کنید که از آن شماست؛ پرستشِ خداوند ثروت مستمندان است زیرا آنها همواره خداوند را دوست دارند و آن ثروت اغلب مانعی را در راه پیشرفت معنوی است. (13)

تحلیل و بررسی

یک) خدا

سای بابا درباره ی خدا تعابیر خاصی دارد. بهتر است بدون هیچ قضاوتی برخی از تعابیر او ذکر شود:
خداوند؛ خوددارما (رفتار صحیح) است و پوشش جهان آفرینش می باشد. (14)
آیا بین شیء و تصویرش تفاوتی هست؟ شما همه او هستید و او همه شما. (15)
همه ی انسان ها جزئی از خدای واحداند. (16)
عشق و خداوند از یکدیگر جدا نیستند خداوند عشق است و عشق خداست.(17)
من او هستم. (18)
آنچه در جسم به شکل روح الهی وجود دارد، خداوند است. (19)
شما همه سلول های زنده ای در بدن خداوند اید. (20)
وظیفه، خداوند است. (21)
در موردی توصیه می کند انسان مبتلا به استدلالات در باب خدا نشود که این ها با عشق سازگار نیست و عبادت اهمیتی به آن نمی دهد. از مجموع گفته های او در باب خدا به دست می آید که سای بابا تصوری روشن از خدا ندارد. گاهی قائل به حلول است، گاهی قائل به همه خدایی یا پانتئیسم و گاه خدا را از سنخ روح کیهانی و انرژی می داند. اما خدایی که قرآن و اسلام به شریعت معرفی کرده است، هیچ کدام از این ها نیست. او خدایی است که مبدأ کل جهان هستی است. خداوند دارای وجودی است که فوق تمامی موجودات است. او را اسماء و صفاتی است. از آن جمله این که خداوند احد، واحد، علیم، قدیر، حکیم و خبیر است. تمامی صفات کمالیه عین ذات اوست و در او هیچ نقص و کاستی راه ندارد. از آن جهت که او هادی است، سلسله ی انبیاء و اوصیاء و نیز کتاب آسمانی را برای راهنمایی انسان ها فرو فرستاد و از آن رو که او عادل است، عالَمی را به نام قیامت به منظور محاسبه ی اعمال انسان ها مقدر نمود. این خدایی است که دین و قرآن معرفی می کند. چنین خدایی با هیچ یک از کژفهمی ها و کژاندیشی های بشری سازگار نیست. از سوی دیگر از آثار سای بابا معلوم نیست، عشق به خدا اصل است یا خدا. از بسیاری گفته ها و تعالیم سای بابا به دست می آید که آنچه اصالت و اهمیت دارد عشق است و عشق یک امر انسانی است. واقعیت آن است که امروزه بشر به مشکلات و معضلات فراوانی گرفتار آمده است و در این میان مشکلات روحی و روانی جایگاه خاصی دارد. مهم ترین پدیده ای که می تواند تا حدی آسیب ها و بیماری های روحی روانی انسان مدرن را التیام بخشد، عشق و محبت است. از این رو نسبت به آن حساسیت وجود دارد. پس آنچه برای بشر مهم است خودِ عشق است نه متعلق عشق. عشق است که می تواند آلام، رنج ها و خلأهای درونی انسان را کاهش دهد. عشق است که روابط انسانی را بهبود می بخشد و عشق است که مشکلات به وجود آمده از رفتار و کردار خود انسان را درمان است. لذا خود عشق اهمیت یافته و عشق به خدا بهانه ای است برای دست یابی به اصل عشق.
از این ها گذشته سای بابا از اندیشه ها و تعالیم بودا الهام می گیرد و چنان که گذشت بودا در میان مکاتب عرفانیِ بدون خدا جای دارد. لذا سای بابا نمی تواند عرفانی با خدا ارائه دهد و به عرفان بودا هم پایبند باشد.

دو) برابری مذاهب

سای بابا تمام ادیان و مذاهب را برابر می بیند و از نظر او هیچ مذهبی و هیچ دینی بر دیگر مذهب و ادیان برتری ندارد:
باید برای ارتقای ایمان و اعتقادتان به خداوند بکوشید. در غیر این صورت عبادت، سرودهای الهی، پرستش و همه اعمال نیک همگی به یک تشریفات مذهبی پوچ و غیرارادی تبدیل می شود. تشریفاتی که تحت فشار اجتماع شکل می گیرند. (22)
تمامی ادیان به سوی یک هدف رهمنون می شوند و تمامی انسان ها برادران یکدیگرند. (23)
همه ی مذاهب تنها به یک خدا تعلق دارند و به سوی یک مقصد رهنمونتان می سازند، ادیان در اصل هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. (24)
این سخنان در اصل، اولاً؛ بدین معناست که اعتقاد به مذهبی خاص ضرورت ندارد و انسان با هر دین و مذهبی می تواند به آگاهی و تعالی برسد و این تعالی همان چیزی است که سای بابا تعلیم می دهد. سای بابا در واقع تعالیم خود را به عنوان یک مذهب برتر مطرح می کند. در واقع برابری ادیان و مذاهب به معنای نفی ادیان و مذاهب و اثبات یک مذهب برتر به نام مکتب سای بابا است.
ثانیاً؛ برابری ادیان به معنای پلورالیسم دینی است. پلورالیسم دینی نگرش کلامی است که در سال های اخیر مطرح و ریشه در اندیشه های جان هیک دارد. وی در زمینه ی تنوع و تکثر ادیان، سه رویکرد را عنوان کرده است. (25) انحصار گرایی به این باور است که کمال درست کاری تنها از طریق یک دین به دست می آید. ادیان دیگر حقایقی را در بردارد. اما منحصراً یک دین می تواند حق باشد. دومین گرایش، شمول گریی است که مدعی است تنوع و تعدد در تجربه های دینی را باید پذیرفت. رویکرد سوم پلورالیسم دینی است که این ادعا را مطرح می کند که حقیقت واحد است، اما این حقیقتِ واحد در دسترس یک فکر و یک دین نیست بلکه تمامی ادیان می توانند حامل حقیقت باشند، لذا آنها در نجات و رستگاری شریک اند.
در میان انواع پلورالیسم دینی آنچه بیشتر اهمیت دارد، پلورالیسم حقیقت است. به اختصار می توان گفت که قرآن تمام حقیقت را منحصر به اسلام می داند. دلیل آن هم روشن است، چون دین خاتم که توسط پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم و آخرین کتاب برای بشر آمد، اسلام است. قرآن از یک طرف «صراط مستقیم» را منحصر به اسلام
می داند:
و اَن هذا صراطی مستقیماً فاتبعُوه؛ (26)
و این است راه راست، پیروی آن کنید.
از سوی دیگر با صراحت اعلام می کند که اگر کسی غیر اسلام را به عنوان دین حق پذیرفت، از او پذیرفته نیست. (27)

سه) ذکر و سلوک

سای بابا درباره ی ذکر خدا و نیز موانعِ و عوامل سلوک، مباحثی را مطرح کرد. اگر مطالب او را با مباحثی که در قرآن، احادیث، ادعیه و کتب عرفانی آمده است مقایسه کنیم تفاوت، قابل توصیف نیست. چه از نظر کمیت و حجم، چه از نطر تبویت و دست بندی، چه از نظر جامع و مانع بودن و چه از نظر برتری و کیفیت.
یکی از مهم ترین شرایط سلوک ذکر خداست. ذکر، انسان را از عالم کثرت دور و به جهان وحدت نزدیک می کند. ذکر خدا توجه به اسماء و صفات اوست این توجه باید پیوسته و مدام باشد، تا این که غیر خدا از قلب انسان خارج و خدا جایگزین شود. حقیقتِ ذکر، ملاحظه ی محبوب و نگاه به جمال یار است. کسی که اهل ذکر است و به تماشای معشوق خود نشسته است، روا نیست به دیگری بنگرد. خداوند غیور است و از غیرت او دور است که چشم، دیگری را ببیند. هر دیده ای که به او نظر کند و روی از او گرداند، خداوند نگاهش را کور می کند. ذکر مراتبی دارد. (28) نخست ذکر ظاهری است که شرط آن حضور قلب است. سپس ذکر خفی است که در این صورت انسان باید به دوام مشهود و ملازمت با سر دست یابد. آخرین مرحله، ذکر حقیقی است که چیزی جز شهود حق و فنای بنده در او نیست. آرامش که آرزوی بشر مدرن است تنها در سایه ی ذکر خدا حاصل می شود. « الا بذکر الله تظمئن القلوب». (29)
از سوی دیگر در سلوک اسلامی روزه جایگاه ویژه ای دارد، اما در تعالیم سای بابا کار اشتباهی است:
اگر اعتقاد دارید که می توانید لطف ایزدی را صرفاً به عنوان نذر کردن، روزه گرفتن، حمد و ستایش و از آن خود کنید، متأسفانه سخت در اشتباهید. تنها امر لاینفک و لازم، عشق است. (30)
روزه بدون ضبط نفس، قوه ی درک را ضعیف می کند و قوه ی تمییز را کاهش می دهد. (31)
از آنجا که نماز مهم ترین عامل ذکر الهی است، نماز و ذکر قرین یکدیگرند، اما نزد رسای بابا نماز و اساساً شریعت وحیانی و الهی جایگاه ندارد. نماز اعتراف به عبودیت است، نماز، ایشان را در مقام بندگی قرار می دهد و بندگی، انسان را به عروج و آسمان می برد. عبودیت یعنی وقوف بر صدر خویش و مقام بندگی، مقام فقر است و مقام فقر یکی از مقامات عرفانی است که قرآن هم به آن اشاره ی لطیفی فرموده است:
یا ایها الناس أنتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید؛ (32)
ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بی نیاز ستوده است.
در این آیه فقر منحصر به انسان شده و غنا در انحصار خدا قرار گرفته است. کل فقر در انسان است و کل غنا در خدا. درباره ی وجوه انحصار فقر در انسان نظریه های مختلفی در تفاسیر بیان شده است. (33)
معنای اصلی فقر، مکسور به معنای شکسته است و گاهی به معنای حفره و جای خالی هم آمده است. (34) از این روست که فقیر به معنای محتاج آمده؛ زیرا حاجت یا نیاز، کمبود یا نبود است و مشابهتی با حفره دارد، چون در هر حالت خلأ و کاستی وجود دارد و پیداست که اگر چنین وضعیتی برای کسی پیش آید، شکننده می شود. بر این اساس «انتم الفقراء» در آیه ی مزبور به این معناست که انسان ها خلأ هستی داشته و به همین جهت است که وجودی شکننده دارند. این خلأ وجودی و شکستگی هستی یا به تعبیر فلسفی «فقر ذاتی یا امکانی» فقط با انتساب به خدا پر می شود و وجود انسان قوام می یابد. لذا در ادامه فرمود: «الی الله»؛ این انتساب به موجودی است که غنای محض است. نبی خاتم صلی الله علیه و آله و سلم به فقر مباهات می کند. «الفقر فخری». (35) احتمالاً مراد از فقر همان فقری است که در آیه گذشت. نجم الدین رازی درباره ی فقر نوشته است:
اما آنچه نصیب من است، کام به من در ناکامی، مراد من از نامرادی، هستی من در نیستی و توانگری و فخر من در فقر است: الفقر فخری.... ای محمد، این چه سر است که تفاخر به پیشوایی و سروری انبیاء نمی کنی و به فقر فخر می کنی؛ زیرا که راه ما بر عشق و محبت است و این راه به نیستی توان رفت و پیشوایی و سروری نبوت همه هستی است. (36)
فقر نزد عارف، به این معناست که انسان برای خود مالکیتی نبیند؛زیرا عبد، مالک چیزی نیست. فقیرِ تنها خدا را مالک حقیقی در عالم هستی می بیند. زبان حال فقیر این است که: «أسلمت وجهی لله». (37)
سالکان برای فقر، مراتب و درجاتی معتقدند؛ (38) اولین رتبه ی فقر، فقر زاهدانه است. فقیر در این مقام، دست از دنیا و آنچه دنیوی است، می شوید. همچنین زبان از سخن گفتن در باب آن می بندد و هرگز درطلب آن بر نمی آید. دومین رتبه، رجوع به سابقه ی ازلی است. فقیر در این مقام، از سرّ قدر آگاه می شود، حقیقتِ عمل را می بیند و استعدادها را می شناسد و در این مقام، به این حقیقت پی می برد که: «وجودک ذنب لایقاس به ذنب». اما فقر حقیقی آن است که عارف ببیند که هر آنچه بر او جاری است، حکم ازلی است. سالک در این مقام، از خود سلب اراده می کند و اسم و رسمی برای خود نمی بیند و این فقر، فخر عارفان است. واقعیت آن است که فقر چیزی جز این نیست که انسان نیازهای خود را ببیند و بر آن ها وقوف کامل یابد. انسان، چه در ظاهر و چه در باطن، یک پارچه فقر و نیاز است؛ اما تنها انسان های تیزیین این فقر واقعی را می بینند و آن را حس می کنند. البته انسان هایی وجود دارند که در عین نیاز، خود را بی نیاز می بینند و دست به عصیان و طغیان می زنند:
کلا اِن الاِنسان لیطغی* اَن رآه استغنی؛ (39)
انسان چون خود را غنی و دارا می بیند طغیان و سرکشی می کند.
کسی که به این مقام نائل آید، یعنی خود را نیازمند، بلکه عین نیاز به خدا ببیند، هرگز دست نیاز به سوی غیرخدا دراز نمی کند و این شیوه ی مؤمن واقعی است. به راستی سعدی چه زیبا و دلنشین مطلب را بیان کرده است:
گفتا نشنیدی که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «الفقر فخری» گفتم: خاموش که اشارت سید صلی الله علیه و آله و سلم به فقر طایفه ای است که مرد میدان رضایند و تسلیم تیر قضا، نه اینان که خرقه ای ابرار پوشند و لقمه ی ادرار فروشند. (40)
خواجه عبدالله انصاری نیز در باب فقر و افتخار چنین سخن گفته است:
فقر سیمرغی است که از وی جز نام نیست و کس را به وی روایی کام نیست. فقر هشیار است و فقر دیوانه، فقر بام است و فقر خانه. فقر مقام راهست و سرّ مع الله است. فقر کبریت احمر است و کیمیای اخضر، فقر نیستی است که کس را در پیش او هستی نیست: «الله هو الغنی و أنتم الفقراء»، (41) هر که جز وی هست درویش است و همه را این مقام در پیش است، اما خلق متابع شنید است و کار در دید است. آنکه دنیا را بگذارد، زاهد است و آنکه عقبی را بگذارد، مجاهد است و این هر دو صفت آب و خاک است و درویش از این هر دو پاک است. «کاد الفقر أن یکون کفراً». (42)
یکی از اشاره های نماز، عبودیت، افتقار و ذلت است. نماز بنده را در مقابل رب کریم قرار می دهد، نماز مشق زندگی است، نماز احساس فقر و ذلت است؛ ذلتی که سزای نیاز انسان است، احساس ذلتی که در انسان رغبت سلوک را بیدار می کند، ذلتی که به انسان قصد حقیقت می دهد، ذلتی که انسان را کم سخن و پر تفکر می کند، ذلت و فقری که خواب را از انسان می ستاند و آدمی را غرقه ی عیش و مستی می کند، ذلتی که حلاوت بندگی را به کام انسان می نشاند و انسان را از خویشتنِ خویش فارغ کرده، خدا را به جای آن می نشاند. با این ذلت، فقر و استکانت است که انسان به معنای این آیه واقف می شود:
و عنت الوجوه للحی القیوم؛ (43)
و چهره ها در برابر خدای زنده ی پاینده خاضع می شوند.

چهار) عیسی مسیح علیه السلام

بدون شک سای بابا از عیسی مسیح علیه السلام و تعلیم مسیحیت متأثر است و آن را در مواد مختلفی آشکارمی کند که تنها به یکی از آنها اشاره می شود.
عیسی رحم و شفقتی بود که در قالب انسان تجلی نمود. او نور رحم و شفقت را پراکند و پریشانی و درد را تسلی بخشید. او با مطلع شدن از رنج پرندگان و چهارپایان در معبد اورشلیم فروشندگان را توبیخ و سرزنش کرد و حیوانات را آزاد ساخت. (44)
مسأله ی گرایش سای بابا به مسیحیت تا بدان حد روشن است که گردآورنده ی کتاب « تعلیمات» در پایان آن در 128 مورد، ضمن بیان گزیده ای از عهد جدید شباهت سخنان و تعالیم سای بابا را با فرازهایی از کتاب مقدس مسیحیت نشان می دهد.

پنج) قدرت های معنوی

یکی از مسائل مهمی که در بیشترِ عرفان ها خصوصاً عرفان های هندی ( به ویژه مرتاضان) مطرح است، قدرت های خارق العاده می باشد. در این رابطه نکاتی قابل ذکر است:
اولاً؛ بسیاری از این قدرت ها که گزارش می شود، پوشالی، دروغ و خالی از واقعیت است. اما در مورد بعضی از آنها مثل پروازِ در فضا، ذهن خوانی یا طی الارض می توان به واقعیت آنها در مواردی که قطعاً اثبات گردد، اذعان نمود.
ثانیاً؛ در مورد برخی توانایی های خارق العاده که واقعیت آنها ثابت شود، باید گفت این ها خاصیت نفس است. یکی از سنن الهی این است که اگر نفس را محدود کنیم و آن را به گونه ای خاص تمرین داده، تربیت کنیم، قدرت ها و توانایی های نهفته ی آن آشکار می شود. لذا این گونه حرکات خارق العاده از خصایص و ویژگی های نفس انسانی است که اکتسابی بوده، می توان آنها را با تمرین به دست آورد. ابن سینا در این خصوص مباحث جالبی را مطرح نموده است. (45)
ثالثاً؛ نکته ی مهم تر این که باید توجه داشت قدرت های معنوی و حرکات خارق العاده فی حدنفسه نه عرفان است و نه نشانه ای از عرفان راستین. به راستی اگر قدرت خصوصاً قدرت های فوق طبیعی نشانه ی حقانیت و تقرب به خداست، می بایست ابلیس دارای حقانیت بالایی باشد؛ زیرا او دارای قدرت زیادی است، در حالی که خداوند او را از درگاه خود راند.
عرفان حقیقی چیزی جز تقرب و معرفت به خدا نیست. هدف از عرفان، معرفت حقیقی به ذات الهی، بندگی، نیل به حریم قدس ربوبی و تقرب می باشد. «و ما خلقت الجن و الاِنس الا لیعبدون» (46) البته اگر انسان در مسیر معنویت راستین و تقرب الهی قرار گیرد، در طی مسیر به او هدایا و جوایزی خواهند داد که ممکن است یکی از آنها قدرت های خارق العاده باشد. ولی باید توجه داشت که این ها هدف نیست، بلکه فقط وسیله ای برای یاری انسان ها و نزدیک سازی آنان به آسمان ربوبی. همچنین باید توجه داشت که هر کس به این توانایی ها و قدرت ها توجه کرد و آنها را برای خود هدف قرار داد، از همان لحظه سقوط و انحطاط او آغاز می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1. ساتیا پال روهلا، قدیس سای بابا شیردی،ترجمه ی حمیدرضا جعفری، ص 54- 26.
2. ساتیا سای بابا، تعلیمات ساتیا سای بابا (تعلیمات معنوی 6)، ترجمه ی رویا مصاحبی مقدم، ص 137.
3. همان، ص 12.
4. همان، ص 15.
5. همان، ص 18.
6. ساتیا سای بابا، زندگی من پیام من است، ترجمه ی پروین بیات، ص 26.
7. ساتیا سای بابا، سخنان ساتیا سای بابا (تعالیم معنوی 4)، ص 131- 129.
8. سوامی ساتیا سای بابا، افکار الهی برای 365 روز سال دارد، ترجمه ی پروین بیات، ص 100- 3.
9. سوامی ساتیا سای بابا، درخت ارزش ها را آبیاری کنیم، ترجمه ی پروین بیات، ص 101 10.
10. ساتیا سای بابا، تعلیمات ساتیا سای بابا (تعلیمات معنوی 6)، ترجمه ی رویا مصاحبی مقدم، ص 17.
11. همان، ص 81.
12. همان، ص 85.
13. همان، ص 90.
14. سوامی ساتیا سای بابا، عشق الهی را جلوه گر سازید، ترجمه ی پروین بیات، ص 18.
15. ساتیا سای بابا، تعلیمات ساتیا سای بابا (تعلیمات معنوی 6)، ترجمه ی، رویا مصاحبی مقدم، ص 10.
16. همان، ص 18.
17. همان، ص 43.
18. همان، ص 67.
19. همان، ص 77.
20. همان، ص 96.
21. همان، ص 129.
22. همان، ص 49.
23. همان، ص 113.
24. همان، ص 167.
25. جان هیک، فلسفه ی دین، ترجمه ی بهرام راد، ص 232- 226؛ ر. ک. مایکل پترسون و ...، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی و...،ص 418- 402.
26. انعام/ 153.
27. آل عمران/ 85.
28. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ص 129- 127.
29. رعد/ 28.
30. ساتیا سای بابا، تعلیمات ساتیا سای بابا (تعلیمات معنوی 6). ترجمه رویا مصاحبی مقدم، ص 33.
31. همان، ص 141.
32. فاطر/ 15.
33. محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج 17، ص 34.
34. راغب اصفهانی، مفردات قرآن، ص 383.
35. شیخ عباسی قمی، سفینه البحار، ج 2، ص 378.
36. نجم الدین رازیِ، مرصاد العباد،ص 115.
37. آل عمران/ 20.
38. خواجه عبدالله انصاری، شرح منازل السائرین،ص 130- 129.
39. علق/ 6-7.
40. سعدی، گلستان، ص 179.
41. محمدتقی مجلسی، بحار الانوار، ج 19، ص 83.
42. خواجه عبدالله، مجموعه رسائل فارسی خواجه عبدالله انصاری، ج 1، ص 368.
43. طه/ 111.
44. ساتیا سای بابا، تعلیمات ساتیا سای بابا، ترجمه رویا مصاحبی مقدم، ص 13.
45. ر. ک: عبدالله ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، نمط دهم (اسرار الأیات).
46. ذاریات/ 56.

منبع مقاله: فعالی، محمدتقی؛ (1390)، آفتاب و سایه ها(نگرشی بر جنبش های نوظهور معنویت گرا)، تهران: انتشارات عابد، 1390.